هرچی دور تری بری من میام نزدیک تر ... پس آخر بهت میرسم ...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

1394/3/31

میدونی...
نه نمیدونی ...
دیشب از دستت به مرز جنون رسیدم . جدی میگم ...
خودتو یه آدم ساده نشون میدی در حالی که ساده نیستی !
مثل خودمه بعضی کارات ...
وقتی یه چیزی رو نمیخوای بگی چنان موضوع بحث و عوض میکنی که طرف به کلی فراموش میکنه ...
ولی خب ...
میدونی که این چیزارو متوجه میشم و سکوت میکنم ...
سکوت قشنگه ؟
مگه نه ؟
قرار از صفر شروع کنیم ، درسته ؟
از امروز دوباره شروع میکنم به نوشتن ... ببینم به کجا میرسیم ما :)

همین و بس

سلام ...

اینجا چیزی جز احساسات من نیس ...

شاید جز کلمات چیزی نبینی ! ولی بدون این کلمات احساس منو بیان میکنه ...

حرفایی که شاید نتونستم به زبون بیارم و بهت بگم ...

اینجا نوشتم ...

۰ نظر